گیم شات: نقد فیلم برو بیرون (Get Out)

ساخت وبلاگ

در نقد و بررسی فیلم برو بیرون (Get Out)، یکی از پدیده‌های سینمایی سال 2017 ما را همراهی فرمایید.

«جوردن پیل» (Jordan Peele) را اولین بار با سریال «کی و پیل» (Key & Peele) که از شبکه‌ «کمدی سنترال» پخش می‌شد، شناختم. سریال کی و پیل در سبک «کمدی اسکچ» (Sketch comedy) ساخته شده بود و هر قسمت آن شامل قطعه‌های طنز کوتاهی بود که زندگی روزمره انسان‌ها و شرایط اجتماعی را مورد انتقاد قرار می‌داد. چیزی که کی و پیل را تبدیل به اثر شاخصی می‌کرد، قدرت هجو بالای آن بود. این سریال به شکلی ملموس، به مسائل مهمی مانند تبعیض نژادی، مواد مخدر، سیاست و… می‌پرداخت و یک حال و هوای تازه به آن‌ها تزریق می‌کرد. جوردن پیل در کنار دوست و همکارش، «کیگان-مایکل کی» (Keegan-Michael Key) در این سریال، قدرت طنز خودشان را به رخ کشیدند و این کار را بدون لودگی و کلیشه‌های رایج انجام دادند. حالا او در اولین تجربه کارگردانی‌اش، همان کار را در یک ژانر دیگر تکرار کرده است، او این بار به سراغ ژانر «ترسناک» / «تریلر» رفته و یک اثر با حال و هوایی تازه خلق کرده است.

جوردن پیل از همان بخش‌های آغازین سعی می‌کند که به عناصر مختلف حاضر در فیلم معنا دهد تا در نهایت، اثر به یک ساختار مناسب برسد و این باعث می‌شود که در فیلم یک فرم مناسب داشته باشیم، چیزی که این روزها در ژانر ترسناک به شدت کم‌رنگ شده است. فیلم برو بیرون به معنای واقعی کلمه، «سینماست» زیرا بهترین فرم ممکن را دارد. ما با اثری رو به رو هستیم که از یکپارچگی قابل توجهی برخوردار است، با یک ظرافت خاص، میان عناصر فرمالش روابط چند جانبه برقرار می‌کند، ایده بدیع‌اش را در مسیر درستی به کار می‌گیرد و در نهایت، محتوای موردنظرش را در لا به لای قصه، به شکلی جذاب پیاده‌سازی می‌کند.

توجه: از آن جایی که مطالب پیش رو در جهت بررسی فیلم برو بیرون به رشته تحریر در آمده، داستان آن به طور کلی فاش شده است. لذا اگر تا به این لحظه موفق به تماشای این فیلم نشده‌اید، از خواندن ادامه مطلب صرف نظر کنید؛ چرا که این مطلب حاوی اسپویل است.

MV5BMjA4ODYzNDE4NF5BMl5BanBnXkFtZTgwMjYwNjUzMTI@._V1_SX1777_CR0,0,1777,999_AL_

اصولا هر چه قدر عناصر یک فیلم، بیشتر به یکدیگر مرتبط شوند، آن‌ فیلم از انسجام بیشتری برخوردار خواهد بود و در نتیجه برای مخاطب تاثیرگذارتر. ما دوست داریم که آینه کامل باشد، یک آینه شکسته، قطعا آن چیزی که انتظار داریم را به درستی، به ما نشان نمی‌دهد. فیلم برو بیرون هم چنین حالتی دارد، این فیلم از عناصرش به شکلی کارآمد بهره می‌جوید. برای مثال تصادف با «گوزن» که از چند نظر در داستان اهمیت دارد، اول اینکه کریس را به یاد «تصادف مادرش» و مرگ او می‌اندازد. او می‌رود تا گوزن را از نزدیک مشاهده کند و این یک تجدید خاطره غم‌انگیز برای اوست. همین مسئله باعث می‌شود تا پس از ملاقات با «خانواده آرمیتاژ»، پدر خانواده، «دین» در مورد تنفرش از گوزن‌ها صحبت کند و به همین دلیل است که کریس وقتی در مخمصه گیر افتاد، از همین گوزن به عنوان یک سلاح استفاده می‌کند و دین را با آن به قتل می‌رساند. شاید همین گوزن که باعث یادآوری خاطرات تلخ شده بود، باعث می‌شود که کریس در مقابل «میسی» راحت‌تر تسلیم شود و با بازگو کردن خاطرات گذشته، راحت‌تر هیپنوتیزم شود. یا قضیه «سیگار» که بعدها می‌فهمیم چرا اینقدر دغدغه خانواده آرمیتاژ بوده است (آن‌ها می‌خواستند که کریس از نظر فیزیکی کاملا سالم باشد). یا شخصیت «راد» که در فیلم حضور دارد تا با طنازی‌هایش، نقش مُسکن و یا به معنی دقیق‌تر، «Comic Relief» داستان را بازی کند و از سیاهی مطلق داستان بکاهد (Comic Relief یک بخش طنز است که در آثار ادبی استفاده می‌شود تا مخاطب را برای دقایقی از بخش‌های جدی‌تر و سیاه داستان منحرف کند. اگر نمایشنامه «هملت» را خوانده باشید، «گورکن»ها چنین نقشی را ایفا می‌کردند). فیلم برو بیرون چنین فیلمی است، هیچ چیز در آن بی‌معنا نیست، هر چیزی به یک شکلی کارکرد دارد، حتی وقتی که «جرمی» از ورزش «جوجیتسو» سخن می‌گوید (اینکه باید «جلوتر از حریف فکر کنی») و بعدها به خاطر همین حرف‌هایش کشته می‌شود.

MV5BMTY4NzMxNDIyMl5BMl5BanBnXkFtZTgwNTYwNjUzMTI@._V1_SX1500_CR0,0,1500,999_AL_

ژانر ترسناک ویژگی‌های خاص خودش را دارد و این ویژگی‌ها با اینکه در فیلم برو بیرون وجود دارند اما کاملا پررنگ نیستند (یک اتفاق خوب برای کسانی که علاقه چندانی به خشونت و خون‌ریزی ندارند)، با این حال، این یک فیلم کاملا ترسناک است زیرا با پرداخت خوب‌اش، مخاطب را در مخصمه‌ای وحشت‌آور گرفتار می‌کند که در هنگام تماشای فیلم، او نیز همانند شخصیت اصلی، در اندیشه یافتن یک راه فرار است. به همین دلیل است که فیلم برو بیرون را می‌توانیم یک اثر موفق خطاب کنیم، این فیلم یک فضای کابوس‌وار می‌سازد، یک جهنم واقعی، یک قبر تک نفره و مخاطب را در آن محبوس می‌کند تا حرف‌هایش را بزند. شاید سکانس هیپنوتیزم شدن کریس، پافشاری بر همین نکته باشد. فقط یک لحظه فکر کنید که در «Sunken Place» گرفتار شده‌اید و کنترل زندگی‌تان را از دست داده‌اید. اصلا یک تجربه واقعی را به یاد بیاورید که شاید برایتان رخ داده باشد: «فلج خواب» یا همان «بختک». گویی هوشیارید اما نمی‌توانید تکان بخورید، نمی‌توانید اعضای بدنتان را تکان دهید، احساس خفگی می‌کنید، وحشت‌زده شده‌اید و در انتها، در حالی که قلب‌تان شدیدا می‌تپد، راهی جز تحمل کردن و انتظار کشیدن برای رهایی ندارید. فیلم برو بیرون شخصیت اصلی‌اش را در چنین محیطی رها می‌کند، سکانس هیپنوتیزم، تنها زمانی نیست که کریس به چنین مصیبتی گرفتار شده، زندگی واقعی او نیز چنین است. همه این‌ها ما را به بحث «نژادپرستی» می‌رساند که حرف اصلی سازنده است. او می‌خواهد به ما یادآوری کند که نژادپرستی دقیقا چه کاری با آدم‌ها می‌کند. اگر یک سیاه‌پوست در جمع سفیدپوستان باشی، دچار استرس می‌شوی و خودت را در همان Sunken Place تصور می‌کنی. اما من این مسئله را فراتر از بحث نژادی می‌بینم، حرف اصلی فیلم برو بیرون می‌تواند فراتر از بحث نژادی باشد، می‌تواند راجع به «انسانیت» باشد. هر کسی ممکن است Sunken Place را تجربه کند.

MV5BY2E0NmZhNGItY2ZmZS00MGM2LWFhZjktOTRlYWU0ZDZkNTU3XkEyXkFqcGdeQXVyMjY5ODI4NDk@._V1_SY1000_CR0,0,1499,1000_AL_

ما آثار فراوانی پیرامون نژادپرستی داریم اما فیلم برو بیرون یک سوال تازه مطرح می‌کند: آیا واقعا می‌شود نژادپرست نبود؟ در واقع این فیلم با نژادپرستان کاری ندارد، با آن‌ها کار دارد که «ادعای نژادپرست نبودن» می‌کنند. آن‌ها که حاضرند به یک رئیس جمهور سیاه پوست برای بار سوم رای دهند و فریاد می‌زنند که ما کوچک‌ترین مشکلی با نژادهای دیگر نداریم اما همین‌ها باعث می‌شوند که فرد موردنظر، بیشتر از همیشه احساس انزوا کند. اوج این مسئله را در بخش «مهمانی» می‌بینیم، جایی که مهمان‌ها تمام تلاش‌شان را می‌کنند که به کریس احساس خوبی دهند اما بیشتر اوضاع را خراب می‌کنند. این‌ها کسانی هستند که نژادپرستی را زنده نگاه می‌دارند.

MV5BYTYzODBjMzQtOGY0MS00ZDJlLTg5ZjYtNzU5NDNiNTNkZGI5XkEyXkFqcGdeQXVyMjY5ODI4NDk@._V1_SY1000_CR0,0,1499,1000_AL_

اما فیلم برو بیرون مشکلات داستانی کوچکی هم دارد که البته اگر حل می‌شدند، فیلم به شکل دیگری پیش می‌رفت. برای مثال «پدربزرگ» و «مادربزرگ» خانواده آرمیتاژ که در نقاب خدمتکاران حضور دارند. منطقی است که دین و «میسی» دوست داشته‌اند که پدربزرگ و مادربزرگ کنار آن‌ها باشند اما چرا در قالب خدمتکار؟ آن‌ها می‌توانستند به عنوان یک خانواده در کنار آن‌ها یا در همسایگی آن‌ها زندگی کنند. با این حال، اگر چنین اتفاقی می‌افتاد، شاید از مرموز بودن فیلم کاسته می‌شد، زیرا همین خدمتکارها هستند که باعث شک کردن کریس می‌شوند (و چند سکانس مهم ترسناک فیلم را خلق می‌کنند). یا به طور کلی «پروسه انتقال» کمی سوال برانگیز است و برای قبول آن باید فرض را بر این بگذاریم که انسان «روح» ندارد (بحث‌های مرتبط با جاودانگی، روح و… که از لایه‌های پنهان این فیلم است، آن‌قدر گسترده است که یک مقاله جداگانه می‌طلبد!). یا مثلا سکانس نهایی که کریس، با تلفن همراه‌اش به صورت پدربزرگ فلش می‌زند و آن آدم بیچاره محبوس شده، از Sunken Place خارج می‌شود. «رُز» که از ماجرای فلش مطلع بود و در آن لحظه هم در نزدیکی آن‌ها قرار داشت، چگونه متوجه نشد که چه خبر است؟ یا اصلا چرا قربانی‌ها باید سیاه پوستان می‌بودند؟ توضیحات داخل فیلم در رابطه با قوی‌ بودن آن‌ها، به اندازه کافی قانع کننده نیستند (اما این سیاه پوست بودن برای حرف‌هایی که فیلم می‌خواهد بزند، ضروری بود). یا «جیم هادسون» (Jim Hudson)، همان مرد کور و «دلال آثار هنری» که مشخص است چرا علاقه ویژه‌ای به کریس دارد. کریس یک عکاس است و جیم مشخصا دوست دارد دنیا را از چشمان او ببیند، اما اینجا یک پارادوکس وجود دارد، وقتی جیم، بدن کریس را در دست بگیرد، نوع نگاه کریس از بین خواهد رفت زیرا او دیگر وجود ندارد، جیم حالا کریس است و این بدین معناست که واقعا مهم نبود جیم در بدن چه کسی قرار می‌گیرد. با همه این تفاسیر، ایده کلی فیلم برو بیرون به اندازه کافی جذاب است که از این اشکالات عبور کنیم.

MV5BMTUxMjEzNzE1NF5BMl5BanBnXkFtZTgwNDYwNjUzMTI@._V1_SX1777_CR0,0,1777,998_AL_

فیلم برو بیرون از نظر کارگردانی در سطح بسیار بالایی قرار دارد. با اینکه جوردن پیل برای اولین بار در پشت دوربین قرار گرفته است اما دقیقا می‌دانسته که می‌خواهد چه چیزی بسازد. چیزی که به او کمک ویژه‌ای در این راه کرده، نگارش فیلم‌نامه توسط خود اوست. پیل به طور کامل بر ابعاد داستان کنترل داشته است و شناخت دقیق او از شخصیت‌ها و داستان باعث شده تا بهترین اثر ممکن را تحویل دهد. خوشبختانه او اشتباهات رایج این سبک فیلم‌ها را تکرار نکرده است، یعنی تکان شدید دوربین برای ایجاد حساسیت و افراط‌‌گری در ترساندن. او همانند استادان مسلم ژانر ترسناک، کار را با آرامش پیش می‌برد، در القای ترس عجله نمی‌کند و تمرکز اصلی‌اش را بر روی اتمسفر سازی می‌گذارد. او کاملا از قدرت «ترس روانی» آگاه بوده و تمام تلاش خود را کرده تا آن را به بهترین شکل ارائه کند. او خوشبختانه از نشان دادن سکانس‌های خونین بی‌مورد اکستریمیستی خودداری کرده و از خون و خشونت در حد نیاز استفاده نموده است.

جوردن پیل خوشبختانه در انتخاب بازیگران و شخصیت‌پردازی هم سنگ تمام گذاشته است. «دنیل کالویا» (Daniel Kaluuya) در نقش ویلیام فوق العاده است. او با فیزیک چهره‌اش، دقیقا همین چیزی است که این فیلم نیاز داشت. «آلیسون ویلیامز» (Allison Williams) هم موفق می‌شود به خوبی از پس گمراه کردن مخاطب برآید. او با شخصیت رُز، مخاطب را قانع می‌کند که آدم خوبی است. حتی من که به او بدبین بودم (او بیش از حد خوب بود و به نظرم نمی‌رسید که از آن خانواده عجیب، چنین آدم سالمی بیرون بیاید!)، تصور می‌کردم که در بدترین حالت، شاید او هم هیپنوتیزم شده باشد و بی‌گناه است. «برادلی وایتفورد» (Bradley Whitford) و «کاترین کینر» (Catherine Keener) هم در نقش پدر و مادر رُز، دقیقا همان چیزی که از آن‌ها خواسته شده را ارائه داده‌اند: مبهم، اسرارآمیز، شوم و شیطانی!

MV5BZTc2Y2MyMmItYWM0MS00NDE2LWI1NzQtZDEzNzgyNDIyYzk0XkEyXkFqcGdeQXVyMjY5ODI4NDk@._V1_SY1000_CR0,0,1499,1000_AL_

فیلم برو بیرون یک اثر ترسناک استاندارد است که از شوکه‌کردن مخاطب و ایجاد استرس در او خسته نمی‌شود. هرگاه که فکر می‌کنید دست فیلم را خوانده‌اید، یک اتفاق دیگر می‌افتد که معادلات را برهم می‌زند و این جذابیت تا انتها و ورود ماشین پلیس حفظ می‌شود. فیلم برو بیرون تنها به خاطر تلفیق بحث‌های نژادپرستی با ژانر ترسناک یک عنوان موفق لقب نمی‌گیرد، بلکه به این دلیل موفق است که انسجام دارد و یک تجربه سینمایی عالی برای مخاطب‌اش به ارمغان می‌آورد. شاید ترسناک‌ترین بخش فیلم، جایی باشد که جیم هادسون، به کریس واقعیت را می‌گوید. کافی است خودتان را به جای کریس بگذارید و یک لحظه به این مسئله فکر کنید که به زودی، قرار است تا انتهای زندگی‌تان در تاریکی مطلق، در حالی که کسی فریادتان را نمی‌شنود، به یک جعبه کوچک خیره شوید و هیچ کاری از دستتان بر نیاید. احساس خفگی، از بدترین حس‌های دنیاست و فیلم برو بیرون موفق می‌شود به مخاطب‌اش چنین حسی منتقل کند تا به او یک تلنگر بزند که «مسائل مهمی وجود دارند که بعد از اتمام فیلم، باید به آن‌ها فکر کند».

' ); w.anetworkParams[ ad.id ] = ad; d.write( '
ad
گجت نیوز...
ما را در سایت گجت نیوز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حمید قلی خانی gadgetnews بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:51